به گزارش اطلاعات آنلاین، دکتر آذرخش مکری، روانپزشک و مدرس رواندرمانی با استناد به مطالعات طولانیمدت دانشگاه هاروارد درباره «رضایت از زندگی»، یادآور شد که خوشحالترین انسانها الزاماً ثروتمندترین یا موفقترین افراد نیستند، بلکه کسانیاند که روابط انسانی گرمتر و صادقانهتری دارند. او گفت:« تنهایی، نه به معنای تنها زیستن، بلکه به معنای احساس بیاهمیتی و نداشتن پیوند عاطفی با دیگران، یکی از خطرناکترین وضعیتهای زیستی برای انسان است.»
وی که مهمان برنامه جدید سروش صحت در «اکنون» بود، توضیح داد که احساس تنهایی میتواند از طریق تضعیف سیستم ایمنی، خطر ابتلا به بیماریهای قلبی، التهابی و حتی سرطان را افزایش دهد. به باور او، این پدیده در سطح عمیقتر، ریشه در تکامل پستانداران دارد:« ما پستانداران، بهایی را برای اجتماعی بودن میپردازیم؛ باید پیوند داشته باشیم، باید دوست بداریم و دوست داشته شویم. حتی در حیوانات هم نوعی "گریهی گمشدن" وجود دارد؛ یعنی وقتی از والد جدا میشوند، صدا درمیآورند تا دوباره پیوند برقرار شود.»
از قربانی بودن تا بازسازی روان
در ادامه، گفتوگو به بحث درباره احساس قربانی بودن در انسان و راههای خروج از این وضعیت رسید. دکتر مکری تأکید کرد که تمرکز بیش از حد بر رنجها و اشتغال ذهنی به ناکامیها، نهتنها کمکی به بهبود نمیکند بلکه میتواند مانع شکلگیری روابط انسانی و رشد درونی شود.
او با طرح مفهومی به نام «اشتغال ذهنی» گفت:« ذهنی که مدام درگیر تکرار دردها و خاطرات تلخ است، مانند خودرویی است که در گل گیر کرده و هرچه گاز میدهد، بیشتر فرو میرود.»
به باور او، این چرخه را نمیتوان صرفاً با خاموشکردن ذهن متوقف کرد، بلکه باید با درگیر کردن ذهن در فعالیتهای مثبت و لذتبخش آن را جایگزین کرد. وی اصطلاح «Savorying» یا «مزمزهکردن تجربیات مثبت» را در برابر نشخوار ذهنی به کار برد؛ یعنی مرور لحظههای خوب زندگی، رویاپردازیهای سازنده و تمرکز بر احساسات مثبت.
معنا، انگیزه درونی و رهایی از تروما
دکتر مکری سپس به مسئلهی انگیزه درونی پرداخت و توضیح داد که یافتن فعالیتهایی که انسان صرفاً برای دل خود انجام میدهد، یکی از مؤثرترین راهها برای خروج از احساس قربانی بودن است.
«کاری که فقط برای رضایت درونی انجام میشود ـ نه برای پاداش بیرونی، نه ترس از تنبیه ـ نیرویی دارد که میتواند انسان را از درون بازسازی کند.»
او افزود که والدین باید به فرزندان خود فرصت دهند تا علایق درونی خود را کشف کنند، نه آنکه مسیر زندگی آنان را بر اساس معیارهای بیرونی تعیین کنند. هنر، موسیقی، ورزش یا هر فعالیتی که کودک بهواسطهی علاقه انجام دهد، میتواند حیات روانی او را بازسازی کند و از اثرات تروما بکاهد.
توازن میان اجبار بیرونی و انتخاب درونی
با این حال، دکتر مکری هشدار داد که نمیتوان تمام زندگی را بر پایهی انگیزههای درونی بنا کرد. انسان موجودی اجتماعی است و بخشهایی از زندگی ناگزیر به پذیرش الزامات بیرونی نیاز دارد.
«ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که تمام کارها را فقط از سر علاقه انجام دهیم. گاهی باید وظیفهمحور بود، حتی اگر علاقهای وجود نداشته باشد. اما کافی است در زندگی هرکس، چند فعالیت هرچند کوچک، از دل خودش بجوشد تا روان انسان متعادل شود.»
او به مثال مردی میانسال اشاره کرد که پس از سالها زندگی کاری یکنواخت، دوباره به علاقهی دوران نوجوانی خود ـ موتورسواری در طبیعت ـ بازگشته و همین انتخاب ساده، سبب بازگشت احساس زندگی در او شده بود. دکتر مکری این نمونه را نمادی از بازگشت به خویشتن و احیای پیوند درونی با زندگی دانست.
مکری در ادامه گفتگو به تبیین رابطه میان انگیزشهای فردی و سلامت روان پرداخت و تاکید کرد که همه رفتارها و تلاشهای انسان الزاماً نباید بر پایهی انگیزش درونی باشد. به گفتهی او، «اگر همه چیز را صرفاً برای دل خودمان انجام دهیم، نوعی دلزدگی و خودشیفتگی پدید میآید؛ انسان ناگزیر است در بخشهایی از زندگی نیز به خاطر دیگران، مسئولیتها و الزامات اجتماعی عمل کند.» وی افزود که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند میان وظایف بیرونی و علایق شخصی تعادل برقرار کنند: «میتوان به نوجوان گفت درس بخوان چون لازمهی رشد توست، اما در کنار آن اجازه داد چند فعالیت هم برای دل خودش انتخاب کند تا انگیزهی درونی در او شکل بگیرد.»
او سپس به معرفی کتاب چیزی به نام تنبلی وجود ندارد اثر «دوون پرایس» پرداخت و گفت: «این کتاب توضیح میدهد که آنچه ما تنبلی مینامیم، در واقع نبودِ انگیزهی درونی است. فردی که هنوز علایق شخصیاش را نیافته، در برابر انگیزههای بیرونی مقاومت میکند و برچسب “تنبلی” میخورد.» مکری پیشنهاد کرد که والدین و معلمان به جای داوری دربارهی میزان تلاش نوجوانان، به بازتنظیم توازن میان انگیزههای درونی و بیرونی آنان بیندیشند.
در ادامه، وی به پدیدهی «کمالگرایی» پرداخت و آن را یکی از عوامل مهم فرسودگی روانی در نوجوانان دانست. دکتر مکری گفت: «کمالگرایی یعنی ارزش شخص وابسته به موفقیت است و فرد باور دارد هر کاری را میتوان بهتر انجام داد. این نگاه ظاهراً سازنده، اما در عمل به احساس ناکافی بودن و نارضایتی دائمی منجر میشود.» او افزود که منشأ این نگرش در بسیاری از موارد خانوادهها هستند که با نیت خیر، مدام به کودک یادآوری میکنند میتوانست بهتر باشد. این شیوه موجب میشود کودک هرگز احساس رضایت نکند و ذهنش درگیر نشخوار فکری نسبت به اشتباهات گذشته شود.
وی در ادامه خاطرنشان کرد که اگر انگیزهی کمالگرایی از درون برخیزد و با لذت همراه باشد، میتواند سازنده باشد، اما اگر برآمده از ترسِ سرزنش یا نیاز به تأیید دیگران باشد، منجر به اضطراب، خودانتقادی و خستگی روانی خواهد شد. به گفتهی او، این نوع کمالگرایی ناسالم، زمینهساز کاهش تمرکز، احساس ناکافی بودن و حتی افزایش بروز نشانههای شبهافسردگی در نوجوانان میشود.
در بخش دیگری از گفتوگو، دکتر مکری به مسئله تمرکز و نقش شبکههای اجتماعی اشاره کرد و گفت: «شبکههای اجتماعی ابزاری قدرتمند برای یادگیریاند، اما عادت به اسکرول کردن مداوم، تحمل ذهن برای تمرکز را کاهش میدهد. تحقیقات نشان داده از سال ۲۰۱۰ به بعد، زمان خواب نوجوانان بهطور متوسط یک تا دو ساعت کمتر شده و این کمخوابی به کاهش انگیزه و تمرکز منجر شده است.»
او افزود: «شبکههای اجتماعی علاوه بر اختلال خواب، بستر تازهای برای قلدری و سرزنش مجازی بهویژه میان دختران نوجوان ایجاد کردهاند. این رفتارها، افراد را در چرخهی اشتغال ذهنی و اضطراب دائمی قرار میدهد.» دکتر مکری توضیح داد که الگوریتمهای این شبکهها به گونهای طراحی شدهاند که با دادن پاداشهای کوچکِ لحظهای، کاربر را به جابهجایی سریع میان محتواها تشویق میکنند و در نتیجه گسترهی توجه و عمق تمرکز ذهن کاهش مییابد.
وی در پایان با اشاره به پژوهشهای انجامشده دربارهی اثر کاهش استفاده از شبکههای اجتماعی گفت: «در مطالعهای به افراد مبلغی پرداخت شد تا برای یک ماه از فیسبوک استفاده نکنند. نتایج نشان داد تمرکز، شادکامی و رضایت از زندگی آنان افزایش یافت؛ به اندازهای که از نظر آماری معادل افزایش ۳۰ هزار دلار در درآمد سالانهی افراد بود.»
دکتر مکری در جمعبندی این بخش تأکید کرد: «مغز انسان برای پیوند، تعامل و معنا ساخته شده است. هرچه این پیوندها سالمتر و عمیقتر باشند، تابآوری روانی، انگیزه و کیفیت زندگی انسان بالاتر میرود. در عین حال، برای پرورش این پیوندها باید تعادل میان انگیزههای درونی، الزامات بیرونی و استفادهی آگاهانه از فناوری حفظ شود.»
دکتر آذرخش مکری در ادامه گفتوگو دربارهی تأثیرات شبکههای اجتماعی بر سلامت روان نوجوانان و بزرگسالان، به جنبههای مثبت و منفی این پدیده پرداخت و تأکید کرد که «فضای مجازی ذاتاً پدیدهای منفی نیست، اما اگر کنترلنشده و بیهدف مورد استفاده قرار گیرد، میتواند آثار قابلتوجهی بر خواب، تمرکز و روابط انسانی برجای بگذارد.»
به گفتهی او، یکی از پرسشهای مهم در تحلیل روانشناختی این فضا، علت خشونت و پرخاشگری فراگیر در برخی از پلتفرمهاست:« در فضای واقعی، مردم تا این اندازه با یکدیگر خشن نیستند، اما در محیط مجازی، گاه شاهد بیادبی و پرخاش کلامی هستیم. یکی از توضیحات این پدیده، پدیدهی گمنامی است؛ وقتی افراد احساس میکنند شناخته نمیشوند، بخشهایی از تکانههای ناخودآگاهشان آزاد میشود و نیمهی تاریک شخصیتشان مجال بروز پیدا میکند.»
وی افزود:« تحلیل دیگری که مکمل این دیدگاه است، به ترکیب کاربران اشاره دارد. مطالعات نشان میدهد که تنها حدود چهار دهم تا یک درصد از کاربران فعالانه در بحثها و درگیریهای مجازی شرکت میکنند و ۹۹ درصد صرفاً ناظر هستند، بدون آنکه حتی لایک یا کامنتی بگذارند. بنابراین رفتارهای تند و خشن در فضای مجازی بازتابی از کل جامعه نیست و نباید آن را نمایندهی واقعیت اجتماعی دانست.»
دکتر مکری در ادامه با استناد به پژوهشهای انجامشده دربارهی تأثیر کاهش استفاده از شبکههای اجتماعی، اظهار کرد:« در یک مطالعه، به شرکتکنندگان مبلغ ۱۰۳ دلار پرداخت شد تا بهمدت یک ماه استفاده از فیسبوک را متوقف کنند. نتایج نشان داد پس از این دوره، تمرکز، احساس شادکامی و رضایت از زندگی افراد افزایش یافت؛ تا حدی که این بهبود در کیفیت زندگی معادل افزایش سالانهی ۳۰ هزار دلار درآمد برآورد شد.»
او با اشاره به نقش مثبت اما پرخطر فضای مجازی گفت:« اگر بدانیم چرا و چطور از این فضا استفاده میکنیم، میتواند بستری برای یادگیری، دیدن جهان و آشنایی با اندیشههای تازه باشد؛ اما اگر هدف مشخصی نداشته باشیم، به تدریج زمان، خواب و روابط اجتماعیمان را از دست میدهیم. این فضا مانند استخری است که باید در آن شنا کنیم، نه اینکه در آن غرق شویم.»
در بخش دیگری از گفتوگو، دکتر مکری به معرفی کتاب «انعطافپذیری هیجانی» نوشتهی سوزان دیوید با ترجمهی سوما فتحی از نشر میلکان پرداخت و توضیح داد:« این کتاب به اهمیت رهایی از اشتغالهای ذهنی و پذیرش تغییرات اشاره دارد. انعطافپذیری هیجانی یعنی توانایی عبور از رنجها و ناکامیها بدون آنکه در آنها بمانیم یا آنها را بیش از حد پردازش کنیم. همانطور که نویسنده میگوید، باید اجازه دهیم افکار و احساسات ناخوشایند مانند پرندهای در آسمان یا جوی آبی جاری، از ذهن عبور کنند.»
وی ادامه داد:« وقتی فرد میتواند افکارش را بدون تحلیل مداوم رها کند، انرژی روانی و جسمیاش افزایش مییابد. بررسیها نشان میدهد افرادی که ذهنشان آرامتر است، در محیط کار یا تحصیل عملکرد بهتری دارند و حتی تمایل بیشتری برای فعالیت بدنی و ورزش نشان میدهند. در مقابل، کسانی که درگیر نشخوار ذهنی هستند، با وجود خستگی جسمی اندک، احساس ناتوانی در حرکت و تصمیمگیری دارند.»